کد مطلب:330752 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:447

خاتمه کتاب در اسمای حسنی الهی (83)




فصل

به دو دلیل دوست دارم كه این رساله را به یاد اسمای حسنای الهی ختم كنم دلیل اول آنكه مقصود از این كتاب آگاهی بر علل اجابت دعاست و خدای تعالی فرمود: و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها (174) صدوق به اسناد خود بدون واسطه به عبد السلام صالح هروی از علی بن موسی الرض (ع ) از پدران بزرگوارش از علی (ع ) از رسول خدا(ص ) نقل كرد كه فرمود:خدای تعالی نودو نه (84) اسم دارد كه هر كس به آن واسطه خدای را بخواند خدای تعالی وی را اجابت می كنند و هر كس آنها را احصا كند داخل بهشت می شود. دلیل دوم :اینكه می خواهم این رساله را به شرافت اسماء الهی مشرف گردانم و مهر آن را به مشك بگیرم . سپس به طور كوتاه شرح آن اسما كنم نه به اختصاری كه مقصود از دست رود و نه به اطاله كلام كه خسته كننده و ملال آور باشد تا آنكه این اسما و شرح آن مثل عقیده ای برای شنونده و خواننده و حفظ كننده و داننده و نویسنده آن شود تا آنكه به این وسیله به حقیقت توحید برسند، و شاید صدوق نیز بر همین مطلب اشاره فرموده باشد در آنجایی كه فرمود مقصود از شمارش ‍ اسما(احصاها) (85) در روایت احاطه و اطلاع بر معانی آن اسما است . و معنی احصا شمارش نیست و نیز صدوق به اسناد خود به سلیمان بن مهران از امام صادق (ع ) از جعفر بن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن حسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابیطالب علیهم السلام از رسول خدا نقل كرد كه آن حضرت فرمود:خدای تعالی نود و نه اسم دارد صد جز یكی . هر كس آن را احصا كند داخل بهشت می شود و آنها عبارتند از: الله ، الواحد، الاحد، الصمد، الاول ، الاخر، السمیع ،البصیر، القدیر، القاهر، العلی ، الاعلی ، الباقی ، البدیع ، الباری ، الاكرم ، الظاهر، الباطن ، الحی ، الكریم ، الحكیم ،العلیم ،الحفیظ، الحق ، الحسیب ، الحمید، الحفی ، الرب ، الرحمن ، الرحیم ، الذاری ، الرازق ، الرقیب ، الروف ، الرائی ، السلام ، المومن ، المهیمن ، العزیز، الجبار، المتكبر، السید، السبوح ، الشهید، الصادق ، الصانع ، الطاهر، العدل ، العفو، الغفور، الغنی ، الغیاث ، الفاطر، الفرد، الفتاح ، الفالق ، القدیم ، الملك ، القدوس ، القوی ، القریب ، القیوم ، القابض ، الباسط، القاضی ، المجید، المولی ، المنان ، المحیط، المبین ، المقیت ، المصور، الكبیر، الكافی ، كاشف ، الضر، الوتر، النور، الوهاب ، الناصر، الواسع ، الودود، الهادی ، الوفی ، الوكیل ، الوارث ، البر، الباعث ، التواب ، الجلیل ، الجواد، الخبیر، الخالق ، خیر الناصرین ، الدیان ، الشكور، العظیم ، اللطیف ، الشافی .

شرح این اسما (85)

(1) الله :مشهورترین اسم خدای تعالی است و جایگاهی و الا در ذكر و دعا دارد و سایر اسما به آن علامت شناخته می شوند.

2 و 3 الواحد الاحد دو اسم هستند كه بر نفی بعضیت واجزا دلالت دارند. و تفاوت هایی بین آندو وجود دارد اول : واحد یعنی ذاتا یكی و متفرد است و احد یعنی به جهت معنا یكی و متفرد است دوم : واحد مصادیقش بیشتر است ، زیرا بر عاقل و غیر عاقل اطلاق می شود ،ولی احد تنها بر عاقل اطلاق می گردد سوم : واحد در ضرب و عدد داخل است ، ولی در احد ایندو محال است .

4 الصمد :آقایی كه در امور مقصود همه است و در نیاز مندیها و حوادث به او مراجعه می شود و اصل الصمد قصد است ، می گویی صمدت صمدا هذا الامر یعنی قصدت قصده یعنی قصد این امر كردم . و گفته شد: صمد آن است كه جسم و مجوف و تو خالی نیست .

5 الاول :سابق بر همه اشیای موجودی كه همیشه قبل از وجود خلق ، موجود بود و هیچ چیز قبل از وی نبوده است .

6 الاخر: آنكه بعد از فنای همه خلق باقی است و معنی آخر ای نیست كه : وی چیزی است كه پایان دارد چنانكه معنی اول آن نیست كه وی چیزی است كه ابتدا دارد پس هو الاول والاخر

7 السمیع :به معنای شنونده است كه پنهان و نجوی و در گوشی را می شنود در نزد او بلندی صدا و كوتاهی آن برابر است و گفتگو و سكوت مساوی است گاهی شنیدن به معنای قبول و اجابت است و اوست كه توبه را از بندگان می پذیرد و دعا را می شنود و گفتند سمیع یعنی دانای به شنیدنیها كه همان اصوات و حروف است حصول این معنا برای خدا روشن است زیرا هیچیك ا زصداهای خلقش بر او پنهان نیست یا آنكه سمیع است چون به همه اشیا عالم است و این معنا اسم البصیر شریك است .

8 البصیر :و او بیناست یعنی دانای پنهانی ها. و گفتند كه بصیر یعنی دانای دیدنی ها.

9 قدیر:به معنای تواناست و كسی كه قدرت و تمكن امری داشته باشد به او قدیر گفته می شود. كسی نمی تواند از مراد و خواست او امتناع كند چیزی نمی تواند از قبض و بسط او خارج شود.

10 القاهر: و او كسی است كه ستمگران را مقهور ساخته و بندگانش را بواسطه مرگ مغلوب كرده است و اشیاء از آنچه كه او اراده اجرا دارد، نمی توانند امتناع كنند. (175)

11 العلی :كسی كه از صفات مخلوقات پاك است و بزرگتر از آن است كه به تعریف در آید و گاهی العلی به معنای برتر از خلق به اینكه قدرت برایشان دارد، می آید، یا آنكه خدای تعالی بلند مرتبه است به اینكه از اشیا و اضداد بالاتر است و از آنچه كه وساوس جهال در آن فرو رفته و افكار گمراهان در آن ورطه افتاده بالاتر است پس او متعالی است از آنچه ستمگران در موردش می گویند.

12 الاعلی :به معنای پیروز است ، چنانكه خدای تعالی فرمود: لا تخف انك انت الاعلی (176)ای موسی ! مترس تو پیروزی . و گاهی الاعلی به معنای پاكیزگی از افعال و اضداد و اشبا و نظایر است .

13 - الباقی :و آن به معنای این است كه پدیده های زایل شدنی بر او عارض نمی شوند و بقای او غیر متناهی است و به حد در نمی آید، و بقاء و دوام آن به صفت بقا و دوام اهل بهشت و اهل جهنم نیست ،زیرا بقای خدای تعالی ازلی و ابدی است ولی بقای بهشت و جهنم ابدی است ولی ازلی نیست و معنی ازل یعنی آنچه كه همیشه بوده و معنی ابدی آنكه همیشه هست و بهشت و جهنم مخلوق هستند بعد از آنكه نبودند پس این تفاوت بین بقای حق و بقای ایندو می باشد.

14 البدیع :او كسی است كه خلایق را ابداعا آفرید نه آنكه خلق از روی نمونه قبلی باشد و بدیع بر وزن فعیل به معنای مفعل است یعنی از جمله صفاتی است كه به معنای اسم فاعل می باشد مثل الیم كه به معنای درد آور است و ابداع و بدع به معنای اول در هر چیزی را گویند مثل گفتار خدای تعالی : قل ما كنت بدعا من الرسل (177)بگو من اولین پیامبر نیستم .

15 الباری ء: به معنای خالق است و گفته می شود خدای باری خلق است یعنی ایشان را خلق كرده است چنانكه باری النسم و یا و هو الذی خلق الجنة وبرء النسمه یعنی خالق انسانها و او آن موجودی است كه دانه را شكاف و انسان را آفرید و باری البرایا یعنی خالق خلایق و بریه به معنای مخلوق است .

16 الاكرم :به معنای كریم است و گاهی افعل به معنای فعیل می آید مثل سخن حق سبحان و هو اهون علیه بر او آسانتر است یعنی آسان است لا یصلاها الا الاشقی و سیجنبها الاتقی (178)یعنی شقی و تقی : و در این مورد شعری انشاء شده است :

ان الذی سمك السماء بنی لنا بیتا

قوائمه اعز و اطول

آنكه آسمان را آفرید، خانه ای برای ما بنا كرد كه ستونهای آن محكم و بلند است .

17 الظاهر :یعنی به محبت های روشن و براهین آشكار خود ظاهر و هویدا است و شواهد و نشانه های او دلالت بر ثبوت ربوبیت و صحت وحدانیت او دارد پس موجودی نیست جز آنكه بوجود خدای تعالی شهادت می دهد. و هیچ آفریده ای نیست جز آنكه از توحید او خبر می دهد. و فی كل شی له ایة # تدل علی انه واحد در هر چیزی نشانه ای است كه دلالت می كند كه او یكی است . و ظاهر گاهی به معنای غالب و قادر می آید فاصبحوا ظاهرین (179)یعنی پیروان عیسی (ع ) پیروز شدند.

18 الباطن :یعنی از ادراك دیده ها درحجاب است و از آلودگی خاطرها و افكار پاك است پس او ظاهر خفی است ،یعنی به دلایل و نشانه ها، روشن و هویدا است . و خفی است یعنی از اینكه اوهام او را به حقیقت دریابند پنهان است . ذاتش ‍ محجوب است ولی آیات او ظاهر است پس او باطن است بدون آنكه در حجاب باشد. ظاهر است بدون آنكه نزدیكی حاصل شده باشد و گاهی باطن به معنای بطون یعنی خبره وآگاه به داخل اشیاء است .بطنه یعنی دوست خاص ‍ وی كه او در امور ایشان دخالت می كند و ایشان در امور دخالت می كنند و معنایش این است كه او به پنهانی ها و سرایر اشخاص آگاه است پس از پنهانی ها دلها خبر دارد و بر غیوب مخفی مطلع است .

19 الحی :او فعال مدرك و زنده می باشد ومرگ و فنا بر او روانیست و به حیات نیازمند نیست كه به واسطه آن حی و زنده باشد.

20 الحكیم :یعنی كسی كه برای خلق اشیا محكم كاری می كند و معنی محكم كاری یعنی تدبیر درست و صورت زیبا و اندازه بجا. و گفتند: حكیم به معنای دانا و لغت حكیم به معنای علم است ، چون خدای تعالی فرمود: یوتی الحكمة من یشاء (180)و حكیم یعنی آنكه كار ناشایسته انجام نمی دهد و از واجبی سرباز نمی زند و حكیم آنست كه اشیا را در جایگاهشان می گذارد پس در تقدیر اشیا كسی حق اعتراض ‍ ندارد ودر تدبیرش كسی حق خشمگین شدن ندارد.

21 العلیم :یعنی وی كسی است كه ادراك پنهانی ها و امور مخفی می نماید كه دانشمندان خلق ادراكش نمی كنند چون خدای تعالی فرمود: و هو علیم بذات الصدور ولایعزب عنه مثقال ذرة فی السماء و لا فی الارض (181)دانای به جزییات قبل از حدوث اشیاء و بعد از حدوث آنهاست .

22 الحلیم :كسی كه چشم پوشی می كند نادانی حكم او را تغییر نمی دهد، و خشم خشمگین او را از جای در نمی برد، و نافرمانی گناهكاران او را از خود بی خود نمی كند.

23 الحفیظ :او حافظ است كه آسمانها و ما بین آنها را حفظ می كند، و بنده را از مهالك و سختیها نجات می دهد، و او را از سقوط كردن حفظ می كند.

24 الحق :او بود و وجودش متحقق است و هر چیز كه وجودش و بودش حقیقت داشته باشد حق است چنانكه می گویند: الجنه حق كائنه و النار حق كائنه بهشت حقیقت است و موجود می باشد، و جهنم حقیقت است و موجود می باشد.

25 الحسیب :یعنی كافی . می گوید حسبك در هم ، یعنی درهمی تو را كافی است چنانكه حق تعالی فرمود: حسبك الل و من اتبعك من المؤ منین ، یعنی خدای و مؤ منین كه از تو پیروی كردند تو را كافی هستند. و حسیب به معنای حسابگر هم آمده است : چنانكه خدای تعالی فرمود: و كفی بنفسك الیوم علیك حسیبا (182)یعنی امروز خودت برای محاسبه كافی هستی . و نیز حسیب به معنای محصی وعالم آمده است .

26 الحمید :پسندیده ای كه بواسطه كارهایش مستحق حمد گردید یعنی در آسایش و بیماری و در سختی و آسانی استحقاق حمد دارد.

27 الحفی :معنایش عالم است خدای تعالی می فرماید: یشالونك كانك حفی عنها از تو از روز قیامت می پرسند مثل آنكه تو دانای به زمان قیامت هستی . پس حفی دانای به وقت آمدن قیامت . و گاهی الحفی به معنای لطیف است یعنی كسی به تو حفی است به تو خوبی ومحبت و لطف می كند.

28 الرب :به معنای مالك است و هر كس چیزی را مالك شود رب اوست و این معنای آیه است كه فرمود: ارجعی الی ربك (183)یعنی به سوی رب خود بازگرد یعنی به سید و مالك خود باز گردد گوینده ای در روز حنین گفت : لان یربنی رجل من قریش احب الی من ان یربنی رجل من هوازن مردی از قریش رب من باشد دوستر دارم كه مردی از هوازن ربم باشد كه منظورش آنست كه اگر مالك من مردی از قریش باشد.

ولی اگر الرب با الف و لام باشد جز به معنای معبود نیست زیرا الف و لام معنای الرب را عموم می بخشد و تنها خدا، مالك همه اشیاست و اگر بر غیر خدامالك اطلاق می شود به لحاظ اشیایی است كه او مالكش می باشد و به او نسبت دارد. ربانیون كسانی هستند كه به تاله و عبادت پروردگار منسوبند و چون بسوی خدا منقطع گشتند، هدفشان تنها خدمت حضرت حق است و دیگر آنكه : الربانیون آنانی هستند كه با انبیا صبر می كنند و از ملازمین ایشان هستند.

29 الرحمن :به همه خلق رحمان است زیرا خدای تعالی دارای رحمت همه گیر است كه این رحمت همه خلق را در ارزاق و اسباب معاششان در بر می گیرد و شامل مومن و كافر و شایستگان و نابكاران می شود.

30 الرحیم :خدای تعالی به مومنین رحمت خاصه دارد فرمود: و كان بالمومنین رحیما به مومنین رحیم است و دو اسم رحمن و رحیم برای مبالغه در رحمت و مشتق از كلمه رحمت به معنای نعمت می باشند خدای تعالی فرمود: و ما ارسلناك الا رحمة للعالمین (184)یعنی ما تو را نفرستادیم جز برای اینكه رحمت و نعمت برای عالمیان را تمام كرده باشیم . دیگران هم اسم رحیم را برخود می توانند بگذارند، ولی اسم رحمن جایز نیست كه به عنوان اسم كسی غیر از خدا باشد، زیرا رحمن كسی است كه می تواند بلاها را برطرف كند ،ولی خلق رحیم ، قدرت بر طرف كردن بلاها را ندارد. و به قرآن رحمت گفته می شود چنانكه به ابر رحمت گفته می شود پس رحمت به معنای نعمت است چنانكه به مردم نازك دل نیز رحیم گفته می شود، زیرا به واسطه رقت قلب بسیار مهربان است و كمترین مهربانی و رحمتش دعا برای میت و ابراز تاسف برای وی است ،ولی رحیم به عنوان صفت الهی به معنای رقت قلب نیست بلكه معنای آن در ذات اقدس باری تعالی به معنای ایجاد نعمت برای مرحوم و برطرف كردن بلا از اوست پس تعریفی كه معنای رحیم را در خلق و حق برساند اینكه بگویی :رهایی از آفات و رساندن خیرات به ارباب حاجات را رحیم می گویند.

31 الذاری :به خالق گویند و خدای تعالی خلق را آفرید و ایشان را خلق نمود و بیشتر علما همزه را از الذاری حذف كردند.

32 الرازق :كسی كه متكفل روزی است و قیوم همه نفوس است به اینكه غذاهای مورد نیاز هر نفس را تامین می كند، و روزی خدای تعالی شامل همه خلایق می شود و روزی را خاص ‍ مومنی نكرده است كه به كافر ندهد و یا به نیكوكاران روزی دهد و به بدكاران ندهد.

33 الرقیب :یعنی نگهدارنده كه هیچ چیز از او مخفی نمی ماند، و از این باب گفتارحق سبحانه است كه فرمود: و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید. هیچ گفتاری نمی گوید جز آنكه نگهبانی سخت او را نگهبانی می كند.

34 الرئوف :به مهربانیش بر بندگان رحمت می آورد و گفته شده است كه رافت از رحمت رساتر است و گفته شد كه :رافت خاص است و رحمت عام .

35 الرائی :معنای آن عالم می باشد. و ممكن است رایی به معنای بینا و رویت به معنای دیدن بیاید.

63 السلام :و معنای آن اینست كه وی دارای سلام است . و منظور از این صفت حق تعالی این است كه او موجودی است كه از همه عیوب بری می باشد. و از هر آفت و نقصانی دور است . گفته شده معنایش سلامت دهنده است زیرا سلامتی از ناحیه او به مردم می رسد و سلام و سلامت مثل رضاع و رضاعت است . اینكه خدای تعالی فرمود: لهم دار السلام ممكن است معنایش این باشد كه ایشان بهشتی دارند كه بهشت سلامت است و به معنایش اضافه ای دارد یعنی بهشت به سلام باشد و یا اینكه بهشت را سلام نامید، زیرا كسی كه به بهشت می رود از همه آفات دنیا مصون می ماند پس بهشت دار السلام است .

37 المومن : ریشه ایمان در لغت تصدیق است پس مؤ من تصدیق كننده است یعنی وعده ها را راست می گرداند، یعنی به واقعیت می رساند و گمان بندگان مؤ من خود را در مورد خودش به واقعیت می كشاند، و آرزوهای ایشان را برآورده می سازد. گاهی مومن به معنای این است كه خدای تعالی ایشان را از ظلم و جور نجات می دهد از امام صادق علیه السلام روایت شده كه فرمود: خدای تعالی مومن نامیده شده است ، زیرا هر كس اطاعت خدا كند از عذاب او در امان است و علت اینكه به عبد مومن گفته می شود این است كه مؤ من خود را در امان حق تعالی می بیند و خدای تعالی هم امانش را مورد پذیرش قرار می دهد.

38 المهمین :به معنای شهید است و گفتار حق سبحان شاهد است كه : مصدقا لما بین یدیه من الكتاب مهیمنا علیه (185)تصدیق كتابهای الهی كه قبل از وی آمده اند می نماید و برآن كتابها شاهد است یعنی خدای تعالی مهمین یعنی شاهد همه اقوال و افعال بندگان است و از وی مثقال ذره ای در زمین و آسمن مخفی نیست و گفته شده كه مهیمن به معنای امین است و به معنای نگهدار اشیا و نیز گفتند: مهمین اسمی از اسمای خدای تعالی در كتب پیشینیان است .

39 العزیز:منیعی كه مغلوب نمی شود و چیزی با خدای معادل نیست و مثال و نظیر ندارد و در مثل گفته می شود : من عزیز هر كس غلبه كند می رباید.خدای تعالی در حكایت از كلام خصم به نزد داوود می فرماید: و عزنی فی الخطاب یعنی در سئوال و جواب بر من غلبه پیدا كرد و گاه به معنای پادشاه می آید، چنانكه برادران یوسف گفتند: یا ایها العزیز.

40 الجبار :او كسی است كه بیچارگی های مردم و شكستگیهای آنها را جبران می كند و اسباب معاش و روزی آنها را كفایت می كند گفتند:الجبار یعنی كسی كه بالاتر از خلق خود می باشد و هر جبار و ستمگری را از بین می برد و می شكند و گفتند: جبار یعنی ظاهری كه دست كسی به او نمی رسد چنانكه به درخت خرمایی كه در دسترس نباشد، جباره گفته می شود و جبر به این معناست كه شخصی را بر كاری مجبورش كنید و امام صادق علیه السلام فرمود: لا جبر و لا تفویض ولیكن امر بین الامرین نه جبر ونه واگذاری مردم به خودشان است . بلكه چیزی بین آندوست . و مقصود امام صادق علیه السلام این است كه خدای تعالی بندگانش را بر معاصی مجبور نساخته و امر دین را به اشان وانگذاشته تا آنكه به نظرات و قیاسهای خود در مسائل دینی سخن گویند پس خدای عز و جل حدودی قرار داد و بیاناتی نمود و احكامی را وضع كرده ، واموری را واجب نموده و اموری را مستحب كرده و دین را كامل نموده است نه آنكه دین را به ایشان واگذار كرده باشد پس با بیانات ومعرفی دین از طرف خدا جایی برای واگذاری دین به آرا و عقاید مردم نیست .

41 المتكبر:كسی كه از صفات خلق بلند مرتبه تر است . و بر عاصیان از خلق متكبر می گویند چون با حق تعالی در عظمتش منازعه و كشمكش كردند، متكبر مشتق از كبریاء است وكبریا اسم تكبر و بزرگی است .

42 السید: به معنای پادشاه است و به پادشاه و بزرگ قوم سید گویند كه وی برایشان آقایی دارد و به قیس بن عاصم گفتند: علت آقایی تو بر قومت چیست ؟ گفت جوانمردی و آزار نكردن مردم و یاری بندگان . پیامبر(ص ) فرمود: علی آقای عرب و سید آنانست عایشه عرضه داشت : ای رسول خدا آیا تو سید عرب نیستی ؟ فرمود: من سید فرزندان آدم و علی (ع ) سید عرب است ، عایشه عرضه داشت : سید یعنی چه ؟ فرمود: سید به معنای كسی كه طاعت او واجب باشد چنانكه طاعت من واجب است . بنابراین حدیث سید یعنی پادشاه واجب الاطاعه .

43 السبوح :یعنی كسی كه از چیزهای ناشایسته پاك است و وزن آن فعول است و در كلام عرب تنها دو كلمه سبوح و قدوس بر این وزن آمده اند و معنای هر دو هم یكی است .

44 الشهید: یعنی آنكه هیچ چیز از او مخفی نیست می گویند: شاهد و شهید عالم و علیم یعنی مثل حاضر و شاهدی است كه چیزی از او مخفی نمی ماند. و شهید به معنای علیم است چون خدای تعالی فرمود: شهد الله انه اله لا اله الا هو والملائكه وگفتند شهید در این آیه به معنای علم (دانست ) است .

45 الصادق :یعنی آنكه دروعده های خود راست می گوید و هر كس به عهد او وفا كند در ثوابش كم نمی گذارد.

46 الصانع :صانع به طور مطلق صانع همه مصنوعات است یعنی آفریننده همه مخلوقات و پدید آورنده جمیع پدیده هاست و این دلالت می كند بر اینكه خدای تعالی به هیچ چیز شباهت ندارد، زیرا تاكنون نیافتیم كه هیچ فعلی مشابه فاعلش باشد و هر موجودی غیر خدا فعل و مصنوع اوست و همه آنها دلیلند بر اینكه او یگانه است و شاهد بر فردانیت او هستند و شاهدندكه او بر خلاف خلق خود است به اینكه او شریكی ندارد و بعضی از حكما در وصف نرگس در این معنا گفته است :

چشمها در پلكها در شاخه ها

پدید آمده و حق در ساختن آن چیره دستی كرده است .

چشمهایی با كرشمه و ناز

مثل آنك حدقه های آن از طلا ریخته شده

بر بالای نی زمردین بر آمده و خبر می دهند

به اینكه خدای شریكی ندارد.

47 الطاهر :یعنی از اشتباه و انداد و امثال و اضداد و زن و اولاد و حدوث و زوال و سكون و انتقال و طول و عرض و باریكی و ضخامت و حرارت و برودت منزه است و خلاص از معانی كه در مخلوقات موجود است پاك می باشد و از صفات ممكنات طاهر است و از صفات پدیده ها پاكیزه می باشد پس بلند و مكرم و مقدس و بزرگ است از اینكه علمی او را احاطه كند یا وهمی او را در نظر آورد.

48 العدل :عدل در آن كسی موجود است كه هوای نفس در وی تاثیر نمی كند به اینكه در قضاوت ستم كند. و عدالت در مردم به این معناست كه كسی در قول و فعل و قضاوتش مورد رضایت باشد.

49 العفو:یعنی كسی كه بسیار گناهان بزرگ و مهلك را محو می كند و آنها را به اضعافی از حسنات بدل می كند و العفو بر وزن فعول است و از كلمه عفو گرفته شده و عفو به معنای چشم پوشی از گناه و مجازات نكردن گناهكار است و گفتند: عفو از عفت الریح الاثر گرفته شده ،یعنی باد اثر و نشانه را محو و پاك نموده است .

50 الغفور:كسی است كه بسیار می آموزد و معنای غالب آن مغفرت از گناهان در آخرت و گذشتن از مجازات است و غفور از غفر به معنای ستر و پوشش گرفته شده است و به همین سبب عرب به كلاه خود چون سر را می پوشاند، مغفر می گویند و مبالغه در العفو بیشتر از مبالغه در الغفور است ، زیرا ممكن است چیزی پوشانده شود ولی اصلش باقی باشد، ولی در عفو و محو اینطور نیست زیرا محو یعنی بكلی از بین رفتن و نابود شدن آثار و نشانه هاست .

51 الغنی :یعنی كسی كه ذاتا بی نیاز از خلقش می باشد پس ‍ حاجاتی نخواهد داشت و به جهت كمال و قدرتش به آلات و ادوات نیازی ندارد، ولی همه موجودات جز او محتاجند گرچه تنها در وجودشان محتاج باشند ،ولی او غنی مطلق است .

52 الغیاث :یعنی فریاد رس ، علت اینك مصدر مجازا اسم گردیده این است كه بسیار از بیچارگان دستگیری می كنند و دعای انسانهای مضطر را اجابت می كند.

53 الفاطر:یعنی آنكه خلق را آفریده واشیا را به صورت ابداعی و تازه خلق نمود وپس خدای فاطر اشیاء است یعنی خالق و مبدع آنهاست .

54 الفرد :یعنی كسی كه تنها او منفرد در ربوبیت و پرورش است و تنها امر در دست اوست نه در دست مخلوق و نیز چون او تنها، موجود است و هیچ موجودی با او نیست به او فرد گفته می شود.

55 الفتاح :یعنی كسی كه بین بندگان قضاوت می كند. گفته می شود فتح الحاكم بین الخصمین حاكم بین متخاصمین فتح كرد در صورتی كه بین آندو قضاوت كرده باشد. و به همین معناسخن حق تعالی آمده است كه : ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین (186)یعنی خدایا بین ما و بین قوم ما قضاوت كن و تو بهتین قاضیانی و نیز معنای فتاح آن است كه روزی و رحمت را برای بندگانش می گشاید و باز می كند.

56 الفالق :آنكه ارحام راشكافت و حیوان از آن بیرون آمد و دانه و هسته را شكافت و گیاه را از آن رویاند و زمین را شكافت و راه را برای هر چه كه از زمین بیرون می آید باز كرد و این معنا همان سخن حق تعالی است : و الارض ذات الصدع : قسم بزمین گیاه روینده و گویند: فلق الظلام عن الصباح و السماء عن القطر یعنی صبح را از تاریكی شكافت و قطره را از آسمان شكافت و فلق البحر لموسی فانفلق فكان كل فرق كالطود العظیم (187) دریا را برای موسی شكافت و دریا شكافته شد پس هر قسمی مثل كوهی بزرگ گشت .

57 القدیم :یعنی كسی كه بر همه اشیاء به همه انحای تقدیم مقدم است ، و وجودش اول ندارد و عدمی بر او سابق نیست .

58 الملك :یعنی كسی كه مملكت او تمام و جامع اصناف مملوك هاست و ملكوت ملك خداست و ت به آن اضافه شده است چنانكه در هبوت و رحموت اضافه شده است عرب می گویند و رهبوت خیر من رحمود از تو بترسند بهتر از آن است كه بر تو رحم كنند.

59 القدوس :بر وزن فعول از قدس است و قدس به معنای طهارت و پاكی است و قدوس یعنی كسی كه از همه عیوب پاكیزه و از انداد و اولاد پاك است و تقدیس به معنای تطهیر و تنزیه است و گفتار حق سبحان كه از ملایكه نقل كرد كه : و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك (188)یعنی ما تو را تسبیح می كنیم و به پاكی تو را می ستاییم و نسبحك و نسبح لك این دو جمله كه با حرف جر و بدون آن است به یك معناست و حظیره القدس یعنی جایگاه طهارت و پاكی از نحاست هایی كه در دنیاست و از حوادث و دردها خالی است و گفتند قدوس اسمی از اسمای خدای عز جل در كتب پیشینیان است .

60 القوی :گاهی قوی به معنای قادر است یعنی كسی كه بر چیزی قوی است یعنی بر آن تواناست ومعنای آن این است كه او چون كسی است كه دارای همه قواست و هیچگاه بر آن قوی ناتوانی راه نمی یابد و این قوا غیر قابل استیلاست پس او قوی است كه خستگی در آن راه ندارد و از كسی یاری نمی خواهد.

61 القریب :یعنی كسی كه اجابت می كند، خدای تعالی می فرماید : واجیب دعوة الداع من درخواست دعا كننده را اجابت می كنم . گاهی قریب به معنای عالمی كه از وسوسه های قلوب آگاه است و بین او و بین قلوب پرده و مسافتی نیست مثل سخن خدای عز و جل : و نحن اقرب الیه من حبل الورید (189)ما به او از رگهای گردن نزدیكتریم پس او قریب است بدون آنكه تماسی بین ایشان برقرار باشد، و از خلقش جداست بدون آنكه راه و مسافتی بین او و خلقش باشد بلكه او در عین حال كه مفارق است مخلوط و مخالطت دارد و با ایشان مشابهت ندارد و لذا تقرب به از راه ها و مسافت ها نیست ، بلكه از جهت طاعت و حسن اعتقاد به خداست پس خدای تبارك و تعالی نزدیك است و نزدیكی او بدون نقل و انتقال است ،زیرا نزدیكی به او به طی مسافت نیست كه شخصی به سوی او بالا رود. چگونه چنین چیزی ممكن است در حالی كه حق سبحان قبل از پایینی و بالایی و قبل از آنكه به صفت علو و دنو موصوف گردد موجود بود.

62 القیوم :یعنی قایم و دایم بدون زوال و گفته می شود او قیم همه اشیاست به این معنا كه به همه رسیدگی كرده و رعایت همه چیز را می كند نظیر قیوم ، قیام است و ایندو بر وزن فعول و فیعا ا ز قمت بالشی می باشد و این جمله به هنگامی گفته می شود كه خود متولی چیزی شدی و متولی نگهداری و اصلاح و تدبیر آن گردیدی . و در مثل گفتند: ما فیها من دیور و لا دیارا در خانه احدی نیست .

63 القابض :به معنای كسی است كه ارزاق را به حكمت خود از فقرا می گیرد (منع می كند) و به لطف خویش ایشان را مبتلا می كند تا آنكه صبر نمایند و به پاداش نفیس آن در آخرت برسند، و گفتند: القابض یعنی آنكه ارواح را به میراندن می گیرد. و نیز گفتند: القابض از قبض به معنای ملك است چنانكه گویند فلان ای فی ملكه فلان چیز در قبض فلانی است یعنی ملك فلانی است . این چیز در قبض من است یعنی در ملك من است و از همین باب سخن حق سبحان است كه فرمود و الارض جمیعا قبصته یوم القیامة (190)زمین در قیامت در قبض و ملك خدای تعالی است و نظیر سخن حق كه فرمود: و له الملك یوم ینفخ فی الصور (191)ملك مال حق تعالی است روزی كه در صور دمیده شود. و الامر یومئذ لله (192)امر در آن روز مال خداست .

64 الباسط :یعنی خدای ارزاق را برای همه می گستراند تا آنكه از رحمت و كرم و فضل حق تعالی نیازی باقی نماند.

65 القاضی :یعنی خدای تعالی در اوامر و نواهی و مواردی كه امر به ترك كرده و یا مواردی كه مورد رضایت اوست بر بندگان حكم می كند كه ایشان اطاعتش نمودند. و قاضی از قضا مشتق شده و قضاء الهی سه گونه است :

اول :حكم و الزام مثل سخن خدای : و قضی ربك الا تعبدوا الا ایاه (193)خدای حكم كرد كه هیچكس جز او را نپرستید. و گویند . قضی القاضی بكذا قاضی به فلان چیز حكم كرد و او را ملزم نمود.

دوم :به معنای خبر دادن و اعلام كردن است مثل سخن حق سبحان و قضینا الی بنی اسرائیل فی الكتاب (194)ما (به زبان پیامبر بنی اسرائیل ) به ایشان اعلام كردیم .

سوم :به معنای تمام كردن : مثل سخن حق : فقضیهن سبع سموات فی یومین (195)(خلقت ) هفت آسمان را در دو روز تمام كرد و گفتند: قضی فلان حقه : فلانی حاجتش را برآورد یعنی بنا به درخواست تمام نمود.

66 المجید :یعنی كسی كه وسعت دهنده كرم است . عرب به كسی رجل ماجد می گویند كه بخشنده باشد و در عطا وسعت دهد و گفتند معنایش كریم عزیز می باشد و از همین باب سخن حق سبحان است كه فرمود قرآن مجید (196) یعنی كریم و عزیز است و مجد در لغت به معنای رسیدن به شرافت است و گاهی المجید به معنای ممجد است یعنی خلق خدا او را تمجید و تعظیم می كنند و بزرگش ‍ می شمارند.

67 الولی :معنای آن یاور مؤ منین كه متولی ثواب واكرام ایشان است . خدای تعالی فرموة : الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور (197)خدای تعالی ولی مومنین است و ایشان را از تاریكی ها خارج ساخته به نور می آورد و گاهی ولی نیز به معنای اولویت و برتری است چنانكه پیامبر(ص ) فرمود: الست اولی منكم بانفسكم قالوا:بلی یا رسول الله ! قال من كنت مولاه فعلی مولاه . آیا من از شما به نفوستان اولویت ندارم عرض كردند بله ای رسول خدا، فرمود: هر كس من مولای او هستم علی هم مولای او هست . و نیز به معنای ولی آمده است یعنی كسی كه متولی كاری گردید و برای آن بپا خواست . و ولی طفل كسی است كه اصلاح كارهای طفل را بعهده دارد و كارهایش را انجام می دهد الله ولی المومنین یعنی خدای ولی مومنین است چون یقینا خدا متولی اصلاح شئون مومنین است و مهمات دنیا و دین ایشان را بر عهده دارد.

68 المنان : معنایش بخشنده و نعمت دهنده است واز همین باب سخن حق سبحان است فامنن او امسك بغیر حساب بی حساب ببخش یا نگه دار.

69 المحیط :كسی كه بر اشیا غلبه داشته و برآن متمكن باشد وعلم و قدرت او اشیا را در برگرفته باشد پس او محیط است یعنی استیلای علمی بر همه اشیا دارد و لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض و لا اصغر من ذلك و لا اكبر فی كتاب مبین (198)

هیچ مثقال ذره ای در آسمانها و زمین و نه كمتر از مثقال ذره و نه بیشتر از آن از او پنهان نیست جز آنكه در كتاب (علم ازلی حق ) آشكار است . قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربی و لو جئنا بمثله عددا 109 كهف بگو: اگر دریا برای نوشتن كلمات و مخلوقات پروردگارم مركب شود قبل از آنكه كلمات پروردگارم تمام شود دریا تمام می شود گرچه به اندازه آن دریاها كمك آورند. ولو انما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله 27 لقمان البته اگر درخت های زمین قلم می شدند و دریای محیط (اقیانوس ) مركب می گردیدند و هفت دریای دیگر هم بدان اضافه می گردید كلمات خدا تمام نمی شد و خدای قدرتی دارد كه از قدرت وی هیچ چیز خارج نیست گر چه بزرگ باشد و پیش ‍ خدا مور و زنبور و طفل شیرخوار و عرش عظیم و ظریف و ضخیم و بزرگ و كوچك مساویند و هو علی كل شی قدیر (199)او برهمه اشیا تواناست . ما خلقكم امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون :82 یس / 36 دستور خدا وقتی چیزی رابخواهد كه موجود گردد این است كه به او بگوید بشو پس انجام می شود (موجود می شود)

70 المبین :یعنی آشكاری كه به آثار قدرت و آیات خود روشن است و ظهور تدبیرش در اشیا و پیدایی بینات او حكمت وی را ظاهر می سازند.

71 المقیت :یعنی مقندر و برای این اسم شعری از زبیر بن عبد المطلب انشا شده است . و ذی ضغن كففت النفس عنه # و كنت علی مسئابة مقیتا

كینه ورزی كه خود را از او باز گرفتم

بر زیان رساندن به او قادر بودم

و این زبان قریش است و گفتند: مقیت به معنای حفیظ ونگهدار است كه اشیا را به مقدار نیازش حفظ می كند. و نیز گفتند: مقیت آنی است كه غذا می دهد و گفته شده كه :معنایش نگهدار نگهبان است .

72 المصور :یعنی آنكه خلقش را بر صورتهای مختلف آفریده تا از همدیگر شناخته گردند خدای تعالی فرمود و صوركم فاحسن صوركم (200)خدای تعالی شما را صورتگری كرد و نیكو صورتگری نمود.

73 الكریم :یعنی بخشنده زیاد گفته می شود: مرد كریم یعنی بخشنده و گفتند :معنایش عزیز است چنانكه گوینده فلانی با كرامت تر از فلانی است .یعنی عزیزتر از اوست . و در این باب سخن حق است كه فرمود: انه لقران كریم یعنی این كتاب قرآن عزیز است .

74 الكبیر :یعنی سید و به بزرگ قوم می گویند سید قوم كبریا اسم تكبر و بزرگی است .

75 الكافی :یعنی هر كس توكل بر او كند خدای ویرا كفایت می كند پس نیاز او را بر می آورد و او را به دیگران حواله نمی دهد .خدای تعالی فرمود: و من یتوكل علی الله فهو حسبه (201)هر كس بر خدا توكل كند خدای تعالی او را كافی است .

76 كاشف الضر:معنایش گشایش دهنده است امن یجیب المضطر اذا دعاه و یكشف السوء 62 / نمل مضطر را به هنگام دعا اجاب می كند و بدی را از او بر می دارد.

77 الوتر:فرد را گویند و هر چیزی كه فرد باشد به آن وتر گفته می شود.

78 النور:وی به نور خویش كوران را بینا كند و به هدایت خود گمراهان را هدایت كند. و نور به معنای ضیاء است و مجازابه صورت مصدر آمده در حالیكه معنای آن اسم فاعل است یعنی منیر به معنای روشنی ده . یا آنكه چون اهل آسمانها و زمین بواسطه حق تعالی به مصالح و كمالات خود می رسند چنانكه به واسطه نور مردم می بینند یا آنكه چون نور را نور كرده و خلق نموده است به اسم وی النور می گویند.

79 الوهاب :یعنی كسی كه بسیار می بخشد و بخشش او به لحاظ مقدار، فراوان است .

80 الناصر و النصیر: هر دواسم به یك معناست و به معنای كمك دهنده است و نصرت به معنای كمك است .

81 الواسع :یعنی وی كسی است كه بی نیازی او نیاز بندگانش را پوشانید و روزی او به همه خلقش رسید. و گفتند واسع غنی و وسعت وسعة به معنای بی نیازی است و فلانی از سعه خود می بخشد یعنی از ثروت خود می بخشد و وسع به معنای كوشش و توان مرد است می گویند: به مقدار وسع خود خرج كن .

82 الودود :از ود گرفته شده است یعنی خدای تعالی بندگان شایسته خود را دوست دارد. یعنی از ایشان راضی می گردد و اعمالشان را می پذیرد و گاهی به معنای این است كه : محبت ایشان را در دل خلق می اندازد و مثل سخن حق است سیجعل لهم الرحمن ودا (202)یعنی رحمن برای ایشان دوستی قرار می دهد. و شاید فعول به معنای مفعول باشد، چنانكه در مورد مهیب معنایش مهیوب است یعنی ترسناك است در اینجا نیز ودود به معنای مودود یعنی محبوب می باشد.

83 الهادی :یعنی آنكه منت گذاشت و به هدایت خود جمیع خلقش را هدایت كرد و ایشان را به نور توحید كرامت داد. زیرا ایشان را به فطرت توحیدی خلق كرد و ایشان را به مقصود خود از خلق راهنایی نمود و با كمك عقل والهام و دلایل واعلام و نیز بواسطه پیامبرانی كه با حجت های موكد موید بودند، ایشان را قدرت بر فهم آن داد لیهلك من هلك عن بینة و یحیی من حی بینة (203)تا هر آنكه هلاك گردد، با برهان هلاك گردد و هر كس زنده و هدایت شود، از بینه و دلیل هدایت گردد. و امابیان هدایت بندگان از این آیه استفاده می شود كه خدای تعالی حكایت كرده است فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی (204)ایشان راهدایت كردیم ولی ایشان كوری را به جای هدایت دوست داشتند (برگزیدند) و اما اینكه ایشان را به تو توحید كرامت و در ابتدا ایشان را بر توحید خلق كرده : فطرة الله التی فطر الناس علیها (205)كه خدای ایشان رابر آن فطرت خلق كرد و سخن رسول خدا (ص ) كل مولود یولد عن الفطرة و انما ابواه یهودانه وینصرانه ویمجسانه : هر فرزند بر فطرت متولد می شودو ثانیا پدر و مادرش او را یهود یانصاری و یا مجوس می نمایند. و سپس پیامبران را فرستاد و نور دین و هدایت را گسترانید و ثالثا تحریض و ترغیب و ترهیب نمود رابعا امداد و الطاف و توفیق بر سعادت و كمك به آن نمود و نیز خدای تعالی است كه همه حیوانات را به مصالح ایشان راهنمایی می كند و طلب روزی را به ایشان الهام می نماید و راه مسرت را به ایشان می آموزد و اینكه چگونه از آفات و مضار دوری نمایند.

84 الوفی :به معنای آنست كه به عهد وفا می كند و وعده اش عمل می شود.

85 الوكیل : متولی ما یعنی كسی كه به حفظ ما برپا خواست و همین معنای وكیل بر مال و ثروت می باشد و گاهی به معنای معتمد و ملجا و توكل واعتماد والتجا نیز می آید و گفتند یعنی كسی كه متكفل ارزاق بندگان است و مصاحل ایشان را بر می آورد و می فرماید: حسبناالله و نعم الوكیل (206)یعنی در امور ما خوب كفیلی است امور را بر می آورد.

86 الوارث : یعنی كسی كه همه ملك ها و مالها بعد از فنا مالكان به وی مسترد می گردد و خدای تعالی بعد از فنای همه خلق باقی است و املاك و مواریث شان ،بعد از مرگ به خدا می رسد.

اش به همه خلق می رسد و گاهی بر به معنای صادق می آید چنانكه گویندبرت یمین فلان فلانی در سوگند راستگو است (قسم فلانی راست در آمد) و صدقت فلان و بر، فلانی راست گفت .

88 الباعث :آنكه خلق را بعد از مرگ زنده می كند و بعد از وفات باز می گرداند وایشان برای پاداش و بقا زنده می گردند.

89 التواب :آنكه قبول توبه می كند وقتی بنده توبه كند از گناهان عفو می نماید و هر چه توبه تكرار شود، عفو هم تكرار می گردد.

90 الجلیل :و آن از جلال و عظمت است و معنایش جلال و بزرگی قدر و شان و منزلت است و عظمتی است كه همه بزرگان در مقابل او كوچك هستند.

91 الجواد :او نعمت ده ، نیكی كن و بسیار نعمت بخش و احسان كننده است و فرق بین جواد و كریم این است كه كریم با در خواست می دهد و جواد بدون درخواست می بخشد و گفتند: عكس این معنای مذكور است . جود به معنای بخشش ‍ و رجل جواد یعنی مرد بخشنده و بر خدای سبحان اطلاق نمی شود، زیرا ریشه سخاوت نرمش است می گویند ارض ‍ سخاویه و قرطاس سخاوی زمین نرم و كاغذ و سخی را سخی گویند چون به هنگام نیازها نرم است .

92 - الخبیر :كسی است كه به دقایق و رموز اشیاء و مشكلات آن واقف است فلانی عالم خبیری می باشد یعنی به كنه شی داناست و بر حقیقت آن مطلع است و الخبر یعنی علم می گویی لی به خبر یعنی من آگاهم .

93 الخالق :یعنی كسی كه مبدع خلق است و ایشان را اختراع كرده است بدون آنكه نمونه ای داشته باشد خدای تعالی می فرماید: هل من خالق غیر الله (207)آیا خالقی غیر خدا موجود است ؟ و گاهی گویند مراد از خلقت اداره است چنانكه خدای تعالی در حكایت از حضرت عیسی (ع ) می فرماید انی اخلق لكم من الطین (208).من گل را به اندازه پرنده درست می كنم . و خدای تعالی در حقیقت خالق و وجود دهنده آن است .

94 خیر الناصرین :زیاد و مكرر یاری ونصرت از وی می رسد ،چنانكه می گویند : خیر الراحمین یعنی زیاد رحمت می كند.

95 الدیان :و وی كسی است كه به بندگان پاداش و جزای اعمال را می دهد و الدین به معنای جزاست گفته می شود : كما تدین تدان یعنی همانطوری كه جزاء و پاداش می دهی به تو پاداش می دهند.

كما یدین الفتی یوما یدان به

من یزرع الثوم لا یقلعه ریحانا

هر طور كه جوانمرد جزا می دهد به او جزا دهند.

هر كس سیر بكارد از آن ریحان برداشت نمی كند.

96 الشكور:آنی است كه طاعت كم را شكر می گوید و به او ثواب بسیاری می دهد و نعمت های بزرگ و فراوان می دهد و به كم شكر قناعت می كند ،خدای تعالی فرمود: ان ربنا لغفور شكور (209)پروردگار ماغفور شكور است . و چون شكر درلغت به معنای اعتراف به احسان است و خدای سبحان به بندگان نیكویی می نماید و به ایشان نعمت می دهد ولی خدای سبحان چون مطیع را به خاطر طاعتش جزا فراوان می دهد به همین خاطر پاداش به ایشان را مجازا شكر گزاری نسبت به بندگان نامید، چنانكه به مكافات و پاداش شكر گفتند.

97 العظیم :یعنی دارای عظمت و جلال ، این اسم غالبا به كسی كه دارای شان و جلالت قدر است گفته می شود.

98 اللطیف :یعنی كسی كه به بندگان خود نیكی می كند و از راهی كه نمی دانند به ایشان لطف می كنند یعنی نرمی و مدارا می نماید و لطف یعنی به خوبی كردن و كرامت دادن و فلانی لطیف به مردم است یعنی به ایشان نیكی می كند و به ایشان لطف می نماید و گاهی لطیف را به معنای لطف در تدبیر و فعل می گیرند، می گویند: فلانی صنعتگری لطیف الكف است (یعنی چیره است ) در صورتی كه وی در امر حاذق و ماهر باشد و در خبر در معنای لطیف آمده كه : او خالق مخلوقات لطیف (ظریف ) است چنانكه به عظیم نامیده شده است ، زیرا خالق مخلوقات عظیم است و گفته می شود: لطیف یعنی هر كس كه فاعل لطف است یعنی بنده با آن به فعل طاعت نزدیك می شود و از فعل معصیت دور می گردد.

99 الشافی :یعنی كسی كه تندرستی و شفا را روزی می دهد بدون آنكه دوایی در كار باشد و بلا را با دعای اندك برطرف می كند و بر ابتلای كوچك پاداش بزرگ می دهد. خدای تعالی در حكایت از ابراهیم علیه السلام فرمود: و اذا مرضت فهو یشفین (210)وقتی مریض گردیدم او مرا شفاء می دهد.

این ها تمام اسمای حسنای الهی بود.

بدان كه : اینكه این اسمای مخصوص را ذكر كردیم دلالت ندارد كه اسمایی غیر آنها وجود ندارد، زیرا غیر این اسما در دعاهای ایمه اطهار علیهم السلام زیاد است . كه در این اسمایی كه ما شمردیم نیست و شاید علت ذكر اسمای یاد شده این باشد كه این اسما بر باقی اسما مزیت و شرافت دارند.

كثرت اسما با وحدت ذات تنافی ندارد

بدان كه علت اسامی كثیره حق سبحان با معانی كثیره ، موجب تكثر در ذات مقدس باری تعالی نیست ، بلكه این تكثر و تعدد و كثرت اسما ناشی از اضافات حق سبحان می باشد. بلكه حق تعالی از جمیع جهات و اعتبارات یكی است .

صفا حقیقیه و صفات اضافیه

تحقیق آن است كه صفات حق تعالی دو قسم است صفات حقیقیه و صفات اضافیه :صفات حقیقیه آن است كه با توجه به ذات تنها آن صفت بر ذات اطلاق می شود مثل حی موجود ازلی باقی ابدی سرمدی كه این صفات تنها با نظر به ذات الهی گفته می شود و صفات اضافیه آن صفاتی اند كه با نظر به غیر حق تعالی پیش می آیند مثل اینكه : او قادر خالق رحیم است زیرا این صفات با نظر به مخلوق و مقدور و مرحوم بر ذات اطلاق می شوند و تعددی كه از این باب حاصل می آید به هنگامی است كه امور خارج از ذات را با ذات در نظر بگیریم وباعث تعدد در ذات نمی شود و كثرتی را در ذات ایجاد نمی كند خدای تعالی از تعدد و كثرت منزه است .

فصل (1)

و علی بن رثاب از عده ای از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: هر كسی خدای را به وهم عبادت كند كفر ورزید و هر كس اسم را عبادت كند و معنا را عبادت نكند كفر ورزیده است و هر كس اسم و معنا را عبادت نمود شرك ورزید و هر كس معنا را عبادت كرد به اینكه اسمایی را كه خدای تعالی خود را به آن وصف كرد بر خدا اطلاق كرد و در قلب به آن معتقد شد و در زبان و در نهان و آشكار آنرا جاری كرد ایشان مومنین هستند. و در حدیث دیگر: ایشان مومنین حقیقی هستند. و در حدیثی به هشام بن حكم فرمود:خدای تعالی نود و نه اسم دارد اگر اسم همان معنا باشد پس هر اسمی یك خدا و معبود جداست ، ولی الله یك معناست كه این اسما بر آن دلالت دارند.

فصل (2)

عمر بن شعیب از جدش از پیامبر(ص ) نقل می كند كه جبرئیل از آسمان بر آن حضرت نازل شد و در حالیكه می خندید و بشارت می داد، این دعا را آورد و عرضه داشت : السلام علیك ای محمد !پاسخ فرمودو علیك السلام ای جبرئیل ! عرض كرد :خدای تعالی هدیه ای برای تو فرستاد، فرمود: ای جبرئیل آن هدیه چیست ؟ پاسخ داد: كلماتی از گنجهای عرش كه حق تعالی تو را به آن كرامت داد. پرسید ای جبرئیل !آن كلمات كدامند؟ پاسخ داد: بگو:

یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یا من لم یواخذ بالجریرة و لم یهتك الستر یا عظیم العفو یا حسن التجاوز یا واسع المغفره یا باسط الیدین بالرحمة یا صاحب كل نجوی یا منتهی كل شكوی یا كریم الصفح یا عظیم المن یا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها یا ربنا و یا سیدنا و مولینا غایة رغبتنا اسئلك یا الله الاتشوه خلقی بالنار: ای كسی كه زیبایی را آشكار می نمایی و زشتی را می پوشانی ای كسی كه از گناه مؤ اخذه نمی كنی و پرده را نمی دری ای كسی كه عفوی بزرگ داری و خوب گذشت می كنی ای كسی كه مغفرت تو وسعت دارد ای كسی كه دو دست را به رحمت گشودی ای صاحب همه نجواها ای نهایت همه شكایت ها ای كسی كه با كرامت گذشت می كنی ای كسی كه بخششی بزرگ داری !ای كسی كه قبل از استحقاق شروع به نعمت ها می نمایی ای رب ما و ای آقای ما و مولای ما و نهایت رغبت ما از تو ای خدا می خواهیم كه خلقت مرا با آتش مشوه و زشت نسازی . رسول خدا(ص ) از جبرئیل پرسید این سخنان چیست ؟ پاسخ داد: هیهات !كار ملایكه برای نوشتن آن تعطیل شده و منقطع گردیده (كنایه از زیادی پاداش كه همه كارها را ملایك تعطیل می كنند تا انرا بنویسند) اگر ملایكه هفت آسمان و هفت زمین بر آن اجتماع كنند كه پاداش این كلمات را تا روز قیامت وصف كنند یك جزیی از آن پاداش را نتوانند وصف كنند. وقتی بنده بگوید یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح خدای او را بپوشاند و در دنیا وی را رحمت نماید و در آخرت با او رفتاری نیكو نماید و در دنیا و آخر هزار پوشش بر او بگذرد و وقتی بگوید : یا من لم یؤ اخذ بالجریرة و لم یهتك الستر خدای تعالی در روز قیامت از او حساب نكشد و پرده او را در روزی كه پرده ها پاره می شوند پاره نكند وقتی بنده بگوید یا عظیم العفو خدای تعالی گناهانش رامی بخشد گر چه گناهانش مثل كف دریا باشد و اگر بگوید: یا حسن التجاوز خدا از آن در گذرد حتی اگر دزدی و شرابخوری و مصیبت های دنیا و امثال آنها از گناهان كبیره باشد و وقتی بگوید: یا واسع المغفره خدای تعالی هفتاد در رحمت بر او بگشاید پس او در رحمت خدای عز و جل فرو می رود تا آنكه ا زدنیا خارج شود و وقتی بگوید: یا باسط الیدین بالرحمة خدای تعالی دست خود را به رحمت می گشاید و وقتی بگوید: یا صاحب كل نجوی و یا منتهی كل شكوی خدای تعالی پاداش تمام رنجورها و سالم ها و مریض ها و نابینایان و مساكین و فقرا و تمام مصیبت زده ها تا روز قیامت را به او اعطا می كند و وقتی گوید یا كریم الصفح

خدای تعالی به او كرامت انبیا را می دهد وقتی بگوید : یا عظیم المن خدای تعالی در روز قیامت آرزوهای وی و آرزوهای خلایق را برای وی بر می آورد. و وقتی بگوید: یا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها خدای تعالی به عدد شاكرین نعمت های الهی به او اجر می دهد و وقتی بگوید:،، یا ربنا و یا سیدنا خدای تعالی به ملایكه می فرماید :ای ملایكه من شاهد باشید كه من اورا آمرزیدم و به عدد اجر مخلوقاتی كه در بهشت و جهنم و هفت آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و قطره های باران و انواع خلق و كوهها و ریگها و خاك و غیر آن و عرش و كرسی هستند به او می دهم و وقتی بگوید: یا مولینا خدای تعالی قلب او را از ایمان پر می سازد و وقتی بگوید : یا غایة رغبتنا خدای تعالی در روز قیامت رغبت و مثل رغبت خلایق را به او می دهد و وقتی بگوید اسئلك یا الله ان لا نشوه خلقی بالنار: خدای جبار گوید: بنده ام از من درخواست آزادی از آتش نمود ای ملایكه من شاهد باشید كه من او را از آتش ‍ آزاد كردم و پدر و مادر و برادران و خانواده و فرزندان و همسایگان وی را نیز از آتش آزاد كرده ام و شفاعت او را در هزار نفر كه آتش برایشان واجب شده باشد قبول كردم و از آتش پناه دادم ای محمد این كلمات را به متقین بیاموز و به منافقین یاد مده زیرا این دعا را هر كس بخواند مستجاب است ان شاءالله تعالی . و این دعای اهالی بیت المعمور به هنگام طواف به دور آن است .

این همه مطالبی بود كه در این رساله املا كردیم و از خدای سبحان خواهانم كه ما را از اولین بهره گیرندگان ومتادب به آداب وارد شده در آن و از حریصترین مخاطبین به آن قرار دهد! و ما را از كسانی قرار دهد كه فصول و ابوابی كه این رساله مشتمل بر آنست را در ما پیاده كند و در این دعا همه كسانی كه از این رساله مطلع شدند شریك گردند برادرانی كه می خواهند هدایت شوند و راه سلامت یافتگان را روند وآنانی كه میخواهند بر توشه قیامت بیافزایند و از آن بهره ور شوند و این كتاب را برای ما و ایشان سلاح و توشه قرار دهد تا بواسطه آن به تمام مقاصد دست پیدا كنیم و از همه سختیها نجات یابیم و خدای تعالی ولی خیرات است و به نعمت او اعمال صالح تمام می شود و درود بر اشرف نفوس پاكیزه ، محمد و عترت شایسته و آقا تا به هنگامی كه صبح و شب می آیند و می روند و تاریكی و روشنایی پی هم در آیند پایان .

مترجم گوید:

حمد خدایی را كه مرا توفیق ترجمه این كتاب داد و درود بی پایان برمحمد و اهل بیت پاكش باد.

واخر دعوینا ان الحمد لله رب العالمین 29صفر الخیر 1415






174-7 / اعراف ،180

175-ن ل القهار

176-20 / طه ، 68

177-46 / احقاف ، 9.

178-92 / ليل 15و17.

179-آخر / صف .

180-2 / بقره ، 269.

181-4 / نساء .34

182-17 / اسراء ،14 .

183-89 / فجر ،28.

184-21 / انبياء 107.

185-5 / مائده ، 48 .

186-7 / اعراف ، 89 .

187-26 / شعراء، 63.

188-2 / بقره ، 30.

189- 50 / ق ، 16 .

190-31 / زمر، 67 .

191-6 / انعام ، 73 .

192-82 / انفطار، 19.

193-17 / اسراء، 23.

194-17 / اسراء، 4.

195-41 / فصلت ، 12.

196-81 / بروج ،21.

197-2 / بقره ، 257 .

198-34 / سباء، 3.

199-120 / مائده / 5.

200-40 / غافر، 64 .

201-65 / طلاق ،2.

202- 19 / مريم ، 96 .

203-8 / انفال ، 42.

204- 41 / فصلت ، 17 .

205-30 / روم ، 30.

206-3 / آل عمران ، 173.

207-30 / فاطر، 3.

208-3 / آل عمران ، 49 .

209-35 / فاطر ،34.

210-26 / شعراء ،80.